آآآآآآآآآآآی !
نفراتی که پشت دیوارهای ویران شده ایستاده اید،قامتتان همیشه استوار!
من از کودکی هرگاه هر نفری را می دیدم یاد شما می افتادم و آرزوی سرافرازی همهء نفرات دنیا را در عمق احساسم داشتم.
من اینها را نمی دانستم که هر نفر چه قدری دارد.
نمی دانستم مردان قبیله ام چه با احترام با شماها معاشرت داشتند.
نمی دانستم با بزرگان چه ماه های مبارکی را و روزهای شیرین و تلخی را به همدردی و مصاحبت به سر بردید.
نمی دانستم بزرگان ، پیشه شان ، عشقبازی با شماها بود.
نمی دانستم و نمی دانستم و نمی دانم و نمی دانم و شاید بدانم و بدانم !
یک احساس درونی داشتم به خانواده تان و هرگاه نفری بر زمین می افتاد و می افتد یا خم می شود و می شکند گویی مرا انداخته اند و شکسته اند.
برقرار باشید که برقراری شما ، برقراری همهء سنت های ماست.