نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری

نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری

دیگر شراب هم،جز تا کنار بستر خوابم نمی برد...


الفبای تار را نزد استاد حقی در فرهنگسرای بهمن آموختم که خدایش هم او و هم فرهنگسرای بهمن را نگاه دارد.با صفا بود و خوب می نواخت.کارش از دید فنی بسیار عالی بود.فوق لیسانس موسیقی داشت و واقعا استاد بود و هرجا ببینمش دستش را می بوسم و یا نبینمش پایش را می بوسم ولی...


استاد طریقت ، استاد دیگرم بود.حرفهء اصلی اش سه تار بود و ادعایی در تار نداشت اما وقتی تارم را دستش گرفت و نواخت،هنوز هم یادآوری آن نواخت،دیوانه ام می کند.خلاصه نواختن تار ، برای هرکسی متفاوت است.ضمن احترام به همهء اساتید فن،هرکسی نمی تواند زیر و بم تار را با زیر و بم دلتان جفت در بیاورد.بگذارید بگویم استاد طریقت چه نواخت:


دم دم ددم ، دم ددم دم دم... بله!بله همینه...


جان مریم چشماتو وا کن ، منو صدا کن


شد هوا سپید ، در اومد خورشید


وقت اون رسید ، که بریم به صحرا


آآآآآآآی نازنین مریم


 

جان مریم چشماتو وا کن ، منو صدا کن


بشیم روونه ، بریم از خونه


شونه به شونه


به یاد اون روزها


آآآآی نازنین مریم



باز دوباره صبح شد ، من هنوز بیدارم


کاش می خوابیدم ، تو رو خواب می دیدم


خوشهء غم ، توی دلم


زده جوونه ، دونه به دونه


دل نمی دونه


چه کنه با این غم


آآآآآآی نازنین مریم


 

بیا رسید وقت درو ، جال منی از پیشم نرو


بیا سر کارمون بریم ، درو کنیم گندومارو


بیا رسید وقت درو ، جال منی از پیشم نرو


بیا سر کارمون بریم ، درو کنیم گندومارو


بیا بیا نازنین مریم


نازنین مریم


وای نازنین مریم 


 

باز دوباره صبح شد ، من هنوز بیدارم


کاش می خوابیدم ، تو رو خواب می دیدم


خوشهء غم ، توی دلم


زده جوونه ، دونه به دونه


دل نمی دونه


چه کنه با این غم


آآآآآآآی نازنین مریم !