نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری

نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری

ساقــی کجــاست؟



             خوشتر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست؟

                                                                                                  ساقی کجاست ؟ گو سبب انتظار چیست؟


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , در وبلاگ




انتظار در لغتنامه دهخدا : چشم داشتن و ترقب و توقع معنا شده است.

 

و معنای انتظار در فرهنگ معین:1-توقع داشتن ، چشم به راه بودن . 2 - نگرانی است.

 

واژه انتظار از ریشه (نظر) می باشد که در باب افتعال به کار برده شده است. از مترادف های

 

معنایی آن تانّی و ترقّب قابل اشاره اند که به ترتیب به معنای (تامل کردن) و (چشم داشتن) هستند.

 

آن چه باعث تمایز این واژه از مترادف های آن می شود ، وجود خاصیت (مطاوعه) در معنای آن

 

است که به طور کلی از خصوصیات باب افتعال به شمار می رود؛ (مطاوعه) به معنای تأثیر پذیری

 

است و بدین خاطر معنای واژه انتظار برابر با (چشم به راه شدن) خواهد بود.از مطلب مذکور به

 

این نتیجه می رسیم که (انتظار) حالت و وصفی است که بر شخص متأثر ازیک سلسله امور مترتب

 

 می شود وبین وی وآنچه منتظر آن است رابطه تأثیر و تأثّر برقرار است.

 

با این تعاریف ، من نمی توانم طوری به انتظار نگاه کنم که فقط آنهایی که به ندبه خوانی صبح جمعه

 

می پردازند یا دعای فرج و عهد و ... می خوانند منتظرند.

 

بازهم سطحی بالاتر:

 

حتی تنها اهل دین ، منتظر نیستند;همهء آدمیان منتظرند.

 

بالاتر:

 

تمام موجودات و زمین و زمان ، منتظرند.

 

به نظر نگارندهء این سطور ، انتظار ، سطوح مختلفی دارد و از انتظارِ یک کودک گرسنه به

 

رسیدن شیر به کامش،انتظار حیوانات خانگی به رسیدن غذا از سمت صاحبش تا انتظار یک مادر به

 

بازگشت فرزندش از مدرسه و...

 

زمان هایی را به خاطرتان می آورم که برای بیشتر ما اتفاق افتاده است:

 

کودکی تازه متولد شده ای در گهواره لبخند می زند و هر کدام از ما انتظار داریم که فرشته ای را

 

دیده است یا صدایی که شما را فرا می خواند شاید حتی یک بار در زندگی تان اتفاق افتاده است ،

 

 قبض و بسط اشیاء که با صدایی توام است ما را شاید زمانی در زندگی و حتی برای لحظه ای به

 

 خود فروبرده است ولی این اتفاقات ، از وجود انتظار در ضمیر ناخودآگاهتان خبر می دهد.

 

این انتظار از سطح های بسیار پایین آغاز می شود و تا مراتب بالای انتظار که انسان منتظر آیات و

 

نشانه های خدا در پیرامونش است،ادامه می یابد.

 

در واقع ، همه منتظرند و اشکال کار به نظر من  از آنجایی نشات می گیرد که باید به بالا بردنِ قوت

 

نگرشِ آدمیان از انتظار سطحی به انتظار اعلی که همان انتظار فرج است،همت گمارد.

 

بنابراین جهان پر از انتظار است . بگذارید برای تبیین این فرضیه،مصداق های بیشتری بیاورم:

 

اگر کتاب هایی همچون کتاب( کیمیاگر پائولو کوئیلو) را خوانده باشید،نشانه ها ، بیداد می کنند.همان

 

نشانه هایی که بهزندگی مسیر می دهند.و پس از مدتی مطالعهء آنها و ممارست ورزیدن در جهت

 

دست یافتن به آننگاه و نگرش،انسان منتظر می شود.منتظرِ اتفاقی که - هرچند کوچک - پیامی با

 

خود دارد.

 

البته پیش از این ها قرآن کریم بدان پرداخته بود; زمانی که سخن از آیات به میان آورد.نه تنها انسان

 

مومن ، بلکه انسانی که بهرهء هوشی قابل قبولی از دنیا گرفته،همیشه منتظر نشانه هاست.نشانه ، گاه

 

می تواند سنگ ریزه های داخل کیسهء پائولو کوئیلو،گاه در قامت Mehmet bey ، زمانی به شکل

 

گدایانی در خارج صحن امام حسین و ... در آید.

 

چنان که می بی نیم این انتظار نه تنها با خمودی و یک جا نشستن سازگار نیست بلکه باید همیشه به

 

قول معروف گوش به زنگ بود ، مراقبت داشت و دست از امور روزمره نکشید.

 

به هر حال هرچه خداوند پیمانه مان را بزرگتر کند،نشانه های پیرامونمان عمیق تر و بارزتر می

 

شوند.

 

ما همه پیام آوریم.فقط پیاممان را گم کرده ایم.

 

مگر نه این است که از ما تعهدی گرفته شد که:

 

الست بربکم

 

و ما گفتیم:بلی

 

وبه قول دکتر قمشه ای : بله و بلا

 

من اکنون منتظر نشانه ای و نوری هستم که چون طورسینا ، این بار بر کل زمین بتابد و بی شماران

 

را به رسالت خود بازگرداند.

 

آدمی همچون عصـــــــــای موسی‌است

آدمی همچون فســـــــــــون عیسی‌است

 

در کف حق بهــــــــــر داد و بهر زین

قلب مومن هســـــــت بین اصبعیـــــــن

 

ظاهــــــرش چــــوبی ولیکن پیـــش او

کون یک لقمــــه چو بگشـــــــــاید گلو

 

تو مبین ز افسون عیسـی حرف و صوت

آن ببین کز وی گریزان گــــــــشت موت

 

تو مبین ز افسونش آن لهجـــــــات پست

آن نگر که مـــرده بر جست و نشـــست

 

تو مبین مر آن عصــــــــا را سهل یافت

آن ببین که بحر خضــــــــرا را شکافت

 

تو ز دوری دیــــــده‌ای چتر سیــــــــاه

یک قدم فا پیـــــــــش نه بنگر سپـــــاه

 

تو ز دوری می‌نبینی جز که گــــــــرد

اندکی پیــــــش آ ببین در گــــــرد مرد

 

دیده‌هــــــا را گرد او روشن کنــــــــد

کوهها را مردی او بر کَــــــــنَـــــــــد

 

چون بر آمد موسی از اقصــای دشت

کوه طور از مقدمش رقـــــاص گشت

نظرات 9 + ارسال نظر
افسانه پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ق.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام برادر خوبم

ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد

بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آیه نور

سوگند به زخم های سرشار غرور

آخر شب سرد ما سحر می گردد

مهدی به میان شیعه برمی گردد

یا امام زمان انتظار هم از نیامدنت بی تاب شد ...

میلاد بر شما وخانواده محترم مبارک

شکر که در منتظران،نام تو آمد به میان!

نفس تان پایدار خواهرم!

فرخنده باد عید منتظران ! بر شما و خانوادهء بزرگوارتان

سولاهوت پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.solahoot.blogfa.com

مرا
تو
بی سبی
نیستی
براستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟!

صلتی نیستم
قافیهء قصیده ای هستم
که برای تو سروده شده است

ANNA جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ http://gong.blogsky.com

کن فیکون شده است

ANNA جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ http://gong.blogsky.com

هوس کرده ام
کاکتوس را بغل کنم
کمکم می کنی


آنا

ANNA جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ب.ظ http://gong.blogsky.com

مرسی از شعر قشنگت
مرسی که اومدی

ANNA جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ب.ظ http://gong.blogsky.com

دوست عزیز
چرا نوشته بودی نمی تونی بیای به گنگ
امیدوارم دلیلش مسافرت یا خبر خوبی باشه
نه اینکه خدای ناکرده کسالت یا چیز دیگه ای

شعر که خیلی قشنگ بود
و منو شرمنده کردی
اگر موافقی سر فرص پستش کنم
اره ؟

سلام
متشکرم
مطمئنا شعری که برای شما سرودم در خور حال شریفتان است و غیر از این انتظاری نداشتم.
ولی این سبک شعر را بسیار مبتذل می بینم.دلگیرم از این سبک بد شعری که دیشب خوابم را آشفت.
تنها باشم بهتر است...!

فاطمه جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ب.ظ http://sobhanallah2012.blogfa.com

سلام
خوبین؟
کم پیدایین

البته من هفته ای دو بار بهتون سر می زنم

در پناه حق

سلام
سپاس بی حد مرا پذیرا باشید!
گاه به گاه پرسشـــــــی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان ، گاه به گاه کردن است
لطفا شما به بزرگواری خودتان ادامه بدهید تا شاید من کمترین ، یاد بگیرم!
شاد باشید!

مرضیه یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:46 ب.ظ http://http://shab-e-barani.blogsky.com

مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید:
«چرا در اسلام زنان مسلمان اجازه ندارند با مردان مصافحه کنند؟»

شیخ گفت: « آیا تو میتوانی دستهای ملکه الیزابت را بگیری؟»
مرد انگلیسی گفت:« البته که نه، فقط افراد خاصی هستند که میتواند با ملکه مصافحه کنند.»

شیخ جواب داد: «در اسلام بانوان ما ملکه هستند و ملکه هارا با مردان غریب مصافحه ای نیست.

البته ، فراگیری پادشاهانِ مرد بیشتر است
به هر حال ، پیام جالبی بود!

فاطمه یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ب.ظ http://sobhanallah2012.blogfa.com

سلام هر چند از بعضی نوشته هات من سر در نمیارم ولی خب می خونمشون

حالا اونا به کنار ، اینقدر لجم می گیره که واسه بعضی پست هات قسمت نظر دهی را می بندی

سلام
اگر اون روزی که قرار بود 2 رکعت نماز شکر بخونیم ،با خلوص نماز رو می خوندی-نمی دونم اصلا خوندی یا نه- امروز نه پستی بود که سر در نیاری و نه لجت می گرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد