نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری

نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری

با امیر

 

امشب در هوایی خنک - بر خلاف شب های پیش-خلوتی با امیر داشتم و با هم قدم می زدیم که بعد از یادآوری فقط کمتر از ذره ای نعمت های عنایت شده از سوی خدا ، امیر که همیشه می گفت:

الله ! اوزووی بیزدن آلما !

این بار فقط گفت:شکر !

بادی دلکش و منحصر به فرد ، بوسه بر گونه های جفتمان زد.

نظرات 3 + ارسال نظر
ANNA شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ http://gong.blogsky.com

شکر

ای والله !

ANNA شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ب.ظ http://gong.blogsky.com

غیبتت حضور ِ هراس است!
بی تو یکی کودک می شوم،
گم شده در کوچه های هیولایی جهان!
کودکی که از کودکی
تنها طعم گنگ ِ شیر مادر با اوست!
اُفتان می گذرم از میان آدمیانی
که به فرمان عورت ِ خویش پوزار می کشند
به سان ِ سیل آبی که شنا را به آرزویی محال بدل می کند!
و من غرق می شوم،
غرق می شوم،
غرق می شوم...

حضورت غیبت هراس است!
باز می گردی ُ تمام سیل آب های جهان تبخیر می شوند!
با دستانی سرشار از زیتون ُ عسل
و چشمانی که قهوه زاری بی مرز را تداعی می کنند!
چون کبوتر ِ خیسی،
در چال های کنج ِ لبانت بیتوته می کنم
و آن کودک
عطر ِ‌ آغوش ِ مادر را بازمی یابد!

" یغما گلروئی "

ای والله !
عجیب است که شعر به این زیبایی به گوشم نخورده بود !
البته عجیب هم نیست چون زیبایی های زیادی را ندیدیم
وشاید اصلا زیبایی ندیدیم
اگر بیاید چه می شود !
دست مریزاد آنا !

آنا یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:17 ق.ظ http://www.gong.blogsky.com

قابل شما رو نداشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد