نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری

نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری
نظرات 6 + ارسال نظر
عسل /م شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ق.ظ

هر که صیقل بیش کرد او بیش دید...................

عسل /م شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام خوبین؟؟دوتا سوال خصوصی؟؟دوست داشتین ج بدین؟؟این قضیه رمز چیه؟؟
2-شما درویشی؟؟یا علاقه مند درویشی؟؟
سوالامو نمیخواد تایید کنین.چون از روی کنجکاوی پرسیدم؟

سلام
اگر جواب ندهم ،خود جوابی روشن است که اصلا نباید راجع به من اینگونه اندیشیده شود و جواب می دهم که شبهه ای در این خصوص باقی نماند.
1.رمز چی؟
2.اگر منظور از درویش بودن ، این فرقه های موجود است که اصلا و واقعا خیلی نمیدونم چی می گن و خوشبختانه یا متاسفانه با هیچکدوم هم برخورد نداشتم ولی اگر منظورتون از درویشی ، علاقمندی به مولانا یا دیگر بزرگان صوفیه،همچون حافظ ، ابوسعید،ابوالحسن خرقانی ، عطار و ... باشه نه تنها علاقمند بلکه گاهی اوقات تا سرحد عشق دوستشون دارم و از میراثشون بهره ها بردم و به امید خدا خواهم برد.
آغاز این نگرشم هم از زمان دبیرستان شروع شد و نیاز به مسکنی داشتم تا روح ناآرامم رو آرام نگه داره و چه مسکنی بهتر از میراث این بزرگان.
آنچه از میراث ایشان آموختم:
تواضع:افتادگی آموز اگر طالب فیضی
عشق به عالم:به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست...
بلند همتی:همت بلند دار که مردان روزگار-از همت بلند به جایی رسیده اند
بی قدری دنیا:که این عجوزه عروس هزار داماد است
طلب هنر:که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
اینکه عشق مجازی ممکن است به عشق حقیقی تبدیل شود که استاد مطهری هم با احتیاط تایید کردند:ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری...تا خود استاد شهریار گفتن که من خودم را سالک می دانم
و...
و...
و...
لازم به ذکر است که:در میراث ایشان آمده است-البته نقل به مضمون که امیدوارم اشتباه نکنم،چون در سرچ گوگل پیدا نکردم-:در گذشته دراویشی بودند، به ظاهر ،پریشان و در خاطر ، جمع و امروز دراویشی هستند که در ظاهر جمع و در باطن پریشان.
اما در خصوص دراویش،دست و پا شکسته چیزهایی شنیدم.از جمله اشکالاتی که به ایشان شنیده ام که وارد شده این است که مثلا شهادت را رد می کنند;
به عقیدهء من این موضوع اصلا قابلیت رد یا تایید را ندارد.
مثلا به علی (ع) یا حسین(ع)کسی گفت : شهید شو!؟
عشق چو خونخواره شود،رستم بیچاره شود
کـــــــوه احد پاره شود،وای چه جای دل من
وقتی عشق آمد که آموختنی هم نیست،دیگر جای مناقشه ای نمی ماند.دست از دنیا کشیدن بسیار راحت تر از آن است که فکرش را بکنیم.
مثال های کوچکتری هم می شود آورد که دم دستی تر است:
مثلا بسیار شنیدیم که عاشقی به خاطر معشوقش به هر خطری تن داده است:
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد
و ...
بیایید به موضوع شهادت از موضع دیگر هم بیاندیشیم:
وقتی (قلم العلما افضل من دماء شهداء) است به عقیدهء من کسانی چون شهید چمران اگر به مرگ طبیعی هم می مردند اجری بالاتر از شهادت می بردند.
اگر بگوییم که انسان ، انسان است و باید همه در یک جبهه وارد شوند،ترس از این امر را دارم که در افکار کمونیستی وارد شویم.
حرف ها زیاده و طاقت اندک
سخن کوتاه:اگر عاشق شویم،مشکلات به خودی خود حل می شود.
ولی : عشق آمدنی بود نه آموختنی
اگر اطمینان داشتم به دوستان وبلاگی ام، که در این زمانه اطمینان بسیار سخت است ، مطالب بیشتری آماده می کردم.
البته دوستان وبلاگی من ، به درستی دریافته اند که قلمم بهتر از دیدارم است

افسانه سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام برادر خوبم
دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)

یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)

وقتی که شکافت فرق او در محراب

گفتند مگر نماز می خواند علی(ع) . .
التماس دعا

سلام
زیبا بود
یاعلی

افسانه شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:45 ب.ظ

سلام برادر خوبم
انشالله بلا به دور
برای عرض ارادت واحوالپرسی خدمت رسیدم
انشالله هر کجا که هستید سلامت باشید

دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
چرا به گوشهء چشمی به ما نمی نگری
سایه تان مستدام

افسانه چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ب.ظ

سلام
شما دیگه به روز نمی شید ؟

احسان شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:42 ب.ظ http://tchaikovsky.blogfa.com

سلام روح الله. دیگه نه توی جیمیل می بینمت و نه جاهای دیگه. کامنت های وبلاگت رو هم که بستی. هعی... دست ما کوتاه و خرما بر نخیل...
خلاصه؛ همه رقمه میخوامت روح الله. وعده ای بذار تا چراغی از ما روشن شه به دیدار تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد