1.انتقاد کم کاری را در وبلاگم به دیدهء منت از دوستان می پذیرم و علت آن را هم،صرف بیشتر وقتم در مطالعه و فکر کردن در خصوص پیرامونم می دانم.
گر ازمن زشتیی بینی،به زیبایی خود بگذر
توزلف ازهم گشایی به،که ابرودرهم اندازی
2.جز انگشت شمار مطالبم که نیاز به توضیح داشت،سعی می کنم مطالبم را کوتاه عرضه کنم تا در این وانفسای وقت ، عزیزانم را با اطالهء کلام آزرده خاطر نکنم.
3.همین که دوستان،در صورت اختلاف نظر،باز هم درکنارم هستند از عنایت خدای مهربان می دانم که دوستانی چنین بزرگوار نصیبم کرده است.
4.نظرات تایید شده لزوما نظر خود من نیستند و تنها از جهت احترام به مخاطبان تایید می شود.
5.واژهء (دوست) را برای همهء اهل اندیشه به کار بستم و همهء آنها را که به پاسبانی از انسانیت ، می اندیشند ، دوستان اصیل خود می دانم.
ای برادر ! تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
6.دوستان مرا خواهند بخشید اگر بعضی از اشعار و جملات و نکات را به زبان اصلی و بیشتر ترکی می نویسم.چون بعضی از معناها در جابه جایی بین زبان ها گم می شود،به همان شکل اصلی درج می کنم.
7.برخی پست ها زمان خاصی دارند که برای مخاطبان اتفاقی ارسال می شوند.عذر مرا برای حذف این پست ها بعد از زمانش بپذیرید.
8.اگر چیزی در این وبلاگ می نویسم از صدقهء سر دوستان است و درس پس می دهم.
9.پناه به خدا می برم که قلمم را برای خوشایند بنده اش به هرز ندهم.
10.دوستان بعد از این همه شناختی که از من دارند،شایسته است که برای رعایت حال نزار من هم که شده در اقلیم هایی که پای قدسی یی می خواهد که اختمال می دهند لیاقتش را ندارم یا امر زمینی یی که احتمال می دهند زمینی ام می کند ، مرا وارد نکنند.
بعد از این هر جایی این دو امر را احساس کردم ،بی سر و صدا ، دیگر پای خود را در آن محفل نمی گذارم و مطمئنا دوستان من آنقدر بزرگوار هستند که ضعف مرا تنها از همین نوشته ها هم که شده دریافت کنند.
11.کرم نمایید و در هر حضور ، با نظرات سبزتان ، کلاس درسی برایم برپا کنید!
12.الحمدلله در آزمون های نسبتا زیادی شرکت کرده ام و انشاءالله که سرشکسته از هیچکدام بیرون نیامده باشم.
باری ! تقریبا در همهء آزمون های گذشته کیک و ساندیسی به من دادند ;)
خدایا ! به حرمت همین ماه های مبارکت ، این آزمون چندین سالهء زندگی ام را بی خیر مگذار!
13.قسمتی از (هذیانهای بی کسی) را که در قالب زمان بود،حذف کردم و بابت بی خودی بودن هذیانهایم عذرخواهی می کنم!
14.شکر ساقی!
از همهء عزیزان بازدید کننده سپاسگزارم و کوتاهی مرا به بزرگواری خود،حتما خواهند بخشید!
نگاهتان همیشه مهربان!
ادامه...
سلام خوبین؟؟دوتا سوال خصوصی؟؟دوست داشتین ج بدین؟؟این قضیه رمز چیه؟؟ 2-شما درویشی؟؟یا علاقه مند درویشی؟؟ سوالامو نمیخواد تایید کنین.چون از روی کنجکاوی پرسیدم؟
سلام اگر جواب ندهم ،خود جوابی روشن است که اصلا نباید راجع به من اینگونه اندیشیده شود و جواب می دهم که شبهه ای در این خصوص باقی نماند. 1.رمز چی؟ 2.اگر منظور از درویش بودن ، این فرقه های موجود است که اصلا و واقعا خیلی نمیدونم چی می گن و خوشبختانه یا متاسفانه با هیچکدوم هم برخورد نداشتم ولی اگر منظورتون از درویشی ، علاقمندی به مولانا یا دیگر بزرگان صوفیه،همچون حافظ ، ابوسعید،ابوالحسن خرقانی ، عطار و ... باشه نه تنها علاقمند بلکه گاهی اوقات تا سرحد عشق دوستشون دارم و از میراثشون بهره ها بردم و به امید خدا خواهم برد. آغاز این نگرشم هم از زمان دبیرستان شروع شد و نیاز به مسکنی داشتم تا روح ناآرامم رو آرام نگه داره و چه مسکنی بهتر از میراث این بزرگان. آنچه از میراث ایشان آموختم: تواضع:افتادگی آموز اگر طالب فیضی عشق به عالم:به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست... بلند همتی:همت بلند دار که مردان روزگار-از همت بلند به جایی رسیده اند بی قدری دنیا:که این عجوزه عروس هزار داماد است طلب هنر:که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری اینکه عشق مجازی ممکن است به عشق حقیقی تبدیل شود که استاد مطهری هم با احتیاط تایید کردند:ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری...تا خود استاد شهریار گفتن که من خودم را سالک می دانم و... و... و... لازم به ذکر است که:در میراث ایشان آمده است-البته نقل به مضمون که امیدوارم اشتباه نکنم،چون در سرچ گوگل پیدا نکردم-:در گذشته دراویشی بودند، به ظاهر ،پریشان و در خاطر ، جمع و امروز دراویشی هستند که در ظاهر جمع و در باطن پریشان. اما در خصوص دراویش،دست و پا شکسته چیزهایی شنیدم.از جمله اشکالاتی که به ایشان شنیده ام که وارد شده این است که مثلا شهادت را رد می کنند; به عقیدهء من این موضوع اصلا قابلیت رد یا تایید را ندارد. مثلا به علی (ع) یا حسین(ع)کسی گفت : شهید شو!؟ عشق چو خونخواره شود،رستم بیچاره شود کـــــــوه احد پاره شود،وای چه جای دل من وقتی عشق آمد که آموختنی هم نیست،دیگر جای مناقشه ای نمی ماند.دست از دنیا کشیدن بسیار راحت تر از آن است که فکرش را بکنیم. مثال های کوچکتری هم می شود آورد که دم دستی تر است: مثلا بسیار شنیدیم که عاشقی به خاطر معشوقش به هر خطری تن داده است: بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد و ... بیایید به موضوع شهادت از موضع دیگر هم بیاندیشیم: وقتی (قلم العلما افضل من دماء شهداء) است به عقیدهء من کسانی چون شهید چمران اگر به مرگ طبیعی هم می مردند اجری بالاتر از شهادت می بردند. اگر بگوییم که انسان ، انسان است و باید همه در یک جبهه وارد شوند،ترس از این امر را دارم که در افکار کمونیستی وارد شویم. حرف ها زیاده و طاقت اندک سخن کوتاه:اگر عاشق شویم،مشکلات به خودی خود حل می شود. ولی : عشق آمدنی بود نه آموختنی اگر اطمینان داشتم به دوستان وبلاگی ام، که در این زمانه اطمینان بسیار سخت است ، مطالب بیشتری آماده می کردم. البته دوستان وبلاگی من ، به درستی دریافته اند که قلمم بهتر از دیدارم است
سلام روح الله. دیگه نه توی جیمیل می بینمت و نه جاهای دیگه. کامنت های وبلاگت رو هم که بستی. هعی... دست ما کوتاه و خرما بر نخیل... خلاصه؛ همه رقمه میخوامت روح الله. وعده ای بذار تا چراغی از ما روشن شه به دیدار تو
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
هر که صیقل بیش کرد او بیش دید...................
سلام خوبین؟؟دوتا سوال خصوصی؟؟دوست داشتین ج بدین؟؟این قضیه رمز چیه؟؟
2-شما درویشی؟؟یا علاقه مند درویشی؟؟
سوالامو نمیخواد تایید کنین.چون از روی کنجکاوی پرسیدم؟
سلام
اگر جواب ندهم ،خود جوابی روشن است که اصلا نباید راجع به من اینگونه اندیشیده شود و جواب می دهم که شبهه ای در این خصوص باقی نماند.
1.رمز چی؟
2.اگر منظور از درویش بودن ، این فرقه های موجود است که اصلا و واقعا خیلی نمیدونم چی می گن و خوشبختانه یا متاسفانه با هیچکدوم هم برخورد نداشتم ولی اگر منظورتون از درویشی ، علاقمندی به مولانا یا دیگر بزرگان صوفیه،همچون حافظ ، ابوسعید،ابوالحسن خرقانی ، عطار و ... باشه نه تنها علاقمند بلکه گاهی اوقات تا سرحد عشق دوستشون دارم و از میراثشون بهره ها بردم و به امید خدا خواهم برد.
آغاز این نگرشم هم از زمان دبیرستان شروع شد و نیاز به مسکنی داشتم تا روح ناآرامم رو آرام نگه داره و چه مسکنی بهتر از میراث این بزرگان.
آنچه از میراث ایشان آموختم:
تواضع:افتادگی آموز اگر طالب فیضی
عشق به عالم:به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست...
بلند همتی:همت بلند دار که مردان روزگار-از همت بلند به جایی رسیده اند
بی قدری دنیا:که این عجوزه عروس هزار داماد است
طلب هنر:که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
اینکه عشق مجازی ممکن است به عشق حقیقی تبدیل شود که استاد مطهری هم با احتیاط تایید کردند:ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری...تا خود استاد شهریار گفتن که من خودم را سالک می دانم
و...
و...
و...
لازم به ذکر است که:در میراث ایشان آمده است-البته نقل به مضمون که امیدوارم اشتباه نکنم،چون در سرچ گوگل پیدا نکردم-:در گذشته دراویشی بودند، به ظاهر ،پریشان و در خاطر ، جمع و امروز دراویشی هستند که در ظاهر جمع و در باطن پریشان.
اما در خصوص دراویش،دست و پا شکسته چیزهایی شنیدم.از جمله اشکالاتی که به ایشان شنیده ام که وارد شده این است که مثلا شهادت را رد می کنند;
به عقیدهء من این موضوع اصلا قابلیت رد یا تایید را ندارد.
مثلا به علی (ع) یا حسین(ع)کسی گفت : شهید شو!؟
عشق چو خونخواره شود،رستم بیچاره شود
کـــــــوه احد پاره شود،وای چه جای دل من
وقتی عشق آمد که آموختنی هم نیست،دیگر جای مناقشه ای نمی ماند.دست از دنیا کشیدن بسیار راحت تر از آن است که فکرش را بکنیم.
مثال های کوچکتری هم می شود آورد که دم دستی تر است:
مثلا بسیار شنیدیم که عاشقی به خاطر معشوقش به هر خطری تن داده است:
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد
و ...
بیایید به موضوع شهادت از موضع دیگر هم بیاندیشیم:
وقتی (قلم العلما افضل من دماء شهداء) است به عقیدهء من کسانی چون شهید چمران اگر به مرگ طبیعی هم می مردند اجری بالاتر از شهادت می بردند.
اگر بگوییم که انسان ، انسان است و باید همه در یک جبهه وارد شوند،ترس از این امر را دارم که در افکار کمونیستی وارد شویم.
حرف ها زیاده و طاقت اندک
سخن کوتاه:اگر عاشق شویم،مشکلات به خودی خود حل می شود.
ولی : عشق آمدنی بود نه آموختنی
اگر اطمینان داشتم به دوستان وبلاگی ام، که در این زمانه اطمینان بسیار سخت است ، مطالب بیشتری آماده می کردم.
البته دوستان وبلاگی من ، به درستی دریافته اند که قلمم بهتر از دیدارم است
سلام برادر خوبم
دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)
یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)
وقتی که شکافت فرق او در محراب
گفتند مگر نماز می خواند علی(ع) . .
التماس دعا
سلام
زیبا بود
یاعلی
سلام برادر خوبم
انشالله بلا به دور
برای عرض ارادت واحوالپرسی خدمت رسیدم
انشالله هر کجا که هستید سلامت باشید
دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
چرا به گوشهء چشمی به ما نمی نگری
سایه تان مستدام
سلام
شما دیگه به روز نمی شید ؟
سلام روح الله. دیگه نه توی جیمیل می بینمت و نه جاهای دیگه. کامنت های وبلاگت رو هم که بستی. هعی... دست ما کوتاه و خرما بر نخیل...
خلاصه؛ همه رقمه میخوامت روح الله. وعده ای بذار تا چراغی از ما روشن شه به دیدار تو