نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری

نانوشته ها یا نان و شته ها (هذیان های بی خودی)

گاه نوشته های روح الله مهاجری

با امیر

 

امشب در هوایی خنک - بر خلاف شب های پیش-خلوتی با امیر داشتم و با هم قدم می زدیم که بعد از یادآوری فقط کمتر از ذره ای نعمت های عنایت شده از سوی خدا ، امیر که همیشه می گفت:

الله ! اوزووی بیزدن آلما !

این بار فقط گفت:شکر !

بادی دلکش و منحصر به فرد ، بوسه بر گونه های جفتمان زد.

یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدی المومنین


هیچ دقت کرده اید که چقدر از زندگی معنوی ما را دنیای تکنولوژی آلوده است؟!

ادامه مطلب ...

ساقــی کجــاست؟



             خوشتر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست؟

                                                                                                  ساقی کجاست ؟ گو سبب انتظار چیست؟

ادامه مطلب ...

خودسازی


در آشنایانم ، بزرگواری هست که به جای اینکه مثل من وراجی کند،سکوت می کند.

چه جذب عجیبی در گرفتن مطالب !

چه تحملی در سخن شنیدن !

چه رفتار انسانیی !

و چه و چه ...!

که اگر بخواهم ذکر بزرگواری اش کنم ، مطمئنا کاسهء من گنجایش داشته های وی را نخواهد داشت.

گربریزی بحررا در کوزه ای / چند گنجد قسمت یک روزه ای

ادامه مطلب ...

این روزها بارانی ام


تعبیر بارانی ، بهتر از هر تعبیر دیگری در این برهه از زندگی ام ، حالم را بیان می کند.

هم می شود گفت عاشقانه و زیباست و هم می توان گفت هوا خراب است.

این روزها هادی-برادرم-را ساز و برگ می کنیم تا به طرف زندگی دو نفره بفرستیم.برایم شیرین است و چه شیرینی و تلخ است و چه تلخی!


ادامه مطلب ...

دیگر شراب هم،جز تا کنار بستر خوابم نمی برد...


الفبای تار را نزد استاد حقی در فرهنگسرای بهمن آموختم که خدایش هم او و هم فرهنگسرای بهمن را نگاه دارد.با صفا بود و خوب می نواخت.کارش از دید فنی بسیار عالی بود.فوق لیسانس موسیقی داشت و واقعا استاد بود و هرجا ببینمش دستش را می بوسم و یا نبینمش پایش را می بوسم ولی...

ادامه مطلب ...